سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یامعین الضعفاء
 
لوگوی همسنگران
طراح قالب
معببر سایبری فندرسک
 

images/stories/Minaee/753888_photoa.jpgخبرگزاری فارس: یک بار دیگر هم این را به من پس دادی. حالا هم اگر نمی گیری مهم نیست،اما یادت باشد وقتی شهید شدم، از روی جنازه ام بردار!

 

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، نشسته بودیم و صحبت می کردیم. قرار بود قبل از غروب آفتاب نیروهای باقیمانده گردان را از بنه تدارکاتی (محلی نزدیک خط مقدم که آذوقه و مهمات آنجا نگهداری می شود) به طرف خط حرکت دهیم.

مهدی گفت: «علی! من دیشب خواب دیدم که شب تاسوعاست. مجلس باشکوهی داشتیم و سینه زنی می کردیم. همه داشتند گریه می کردند. من هم آنجا چند بیتی خواندم. حال و هوای عجیبی بود.»

بعد گفت: «علی! این شب تاسوعایی که من دیدم، حتما عاشورایی به دنبال دارد.»

باید راه می افتادیم. می خواستم بند پوتینهایم را ببندم، گفتم: «این پوتین ها اذیتم می کند.»

مهدی گفت: «بیا پوتین هایمان را عوض کنیم!»

پس از آن مهدی آیه ای از قرآن خواند و گفت: « اجل هر کس فرا برسد، امکان ندارد یک لحظه هم تغییر کند.»

تا آخرین لحظه که بنه را ترک کردیم، از شهادت و شهید شدن حرف می زد، قرآنی همراه داشت که امضاء شده امام بود. دو سه سال قبل، آن را مدتی به من داده بود و من دوباره به او برگردانده بودم.

دم غروب باز گفت: «بیا این قرآن مال تو باشد!» 

ولی من قبول نکردم، نگاهی کرد و گفت: «یک بار دیگر هم این را به من پس دادی. حالا هم اگر نمی گیری مهم نیست،اما یادت باشد وقتی شهید شدم، از روی جنازه ام بردار!»

قرآن را بوسید و تو جیبش گذاشت.

انتهای پیام/

 

images/stories/Minaee/753888_photoa.jpgخبرگزاری فارس: یک بار دیگر هم این را به من پس دادی. حالا هم اگر نمی گیری مهم نیست،اما یادت باشد وقتی شهید شدم، از روی جنازه ام بردار!

 

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، نشسته بودیم و صحبت می کردیم. قرار بود قبل از غروب آفتاب نیروهای باقیمانده گردان را از بنه تدارکاتی (محلی نزدیک خط مقدم که آذوقه و مهمات آنجا نگهداری می شود) به طرف خط حرکت دهیم.

مهدی گفت: «علی! من دیشب خواب دیدم که شب تاسوعاست. مجلس باشکوهی داشتیم و سینه زنی می کردیم. همه داشتند گریه می کردند. من هم آنجا چند بیتی خواندم. حال و هوای عجیبی بود.»

بعد گفت: «علی! این شب تاسوعایی که من دیدم، حتما عاشورایی به دنبال دارد.»

باید راه می افتادیم. می خواستم بند پوتینهایم را ببندم، گفتم: «این پوتین ها اذیتم می کند.»

مهدی گفت: «بیا پوتین هایمان را عوض کنیم!»

پس از آن مهدی آیه ای از قرآن خواند و گفت: « اجل هر کس فرا برسد، امکان ندارد یک لحظه هم تغییر کند.»

تا آخرین لحظه که بنه را ترک کردیم، از شهادت و شهید شدن حرف می زد، قرآنی همراه داشت که امضاء شده امام بود. دو سه سال قبل، آن را مدتی به من داده بود و من دوباره به او برگردانده بودم.

دم غروب باز گفت: «بیا این قرآن مال تو باشد!» 

ولی من قبول نکردم، نگاهی کرد و گفت: «یک بار دیگر هم این را به من پس دادی. حالا هم اگر نمی گیری مهم نیست،اما یادت باشد وقتی شهید شدم، از روی جنازه ام بردار!»

قرآن را بوسید و تو جیبش گذاشت.

انتهای پیام/

این غذا جزء غذاهای سنتی هلند است و افراد سالخورده هلندی، هفته‌ای یک بار این دلمه را برای اعضای خانواده خود تهیه می‌کنند.

مواد لازم :
کلم‌برگ سفید و قرمز دو عدد
آب گوشت دو لیوان
گوشت چرخ‌کرده 400 گرم
کره 50 گرم
خرده‌های نان ساندویچ 80 گرم
پیاز سرخ شده دو قاشق غذاخوری
نمک و فلفل به میزان لازم

دلمه کباب ( غذای هلندی )

 

طرز تهیه :
کلم‌برگ‌ها را به مدت 10 دقیقه در آب‌جوش و نمک قرار دهید تا نرم شود. سپس برگ‌ها را به آرامی و با دقت جدا کرده و در آبکش بگذارید تا آب آن کشیده شود.
گوشت چرخ‌کرده را با پیازداغ تفت دهید و به آن نمک و فلفل بیفزایید، در نهایت خرده‌های وسط نان ساندویچی را به گوشت‌ چرخ‌کرده اضافه کرده و هم بزنید و به آن نمک و فلفل بزنید.
درون هر برگی یک تا دو قاشق گوشت چرخ‌کرده ریخته و به آرامی بپیچید و در یک سبد فلزی قرار دهید. سبد را درون قابلمه‌ای بگذارید و مقدار آب‌گوشت و کره در قابلمه بریزید و بگذارید به جوش آید.
سپس حرارت را کم کنید و در قابلمه را محکم روی دلمه‌ها قرار دهید تا باز نشوند دلمه‌ها بعد از نیم‌ساعت کاملا پخته می‌شوند.

 

———–



[ چهارشنبه 90/10/28 ] [ 11:36 صبح ] [ فولادپور ]

درباره وبلاگ
برچسب‌ها
امکانات وب